مطالب باحال و خنده دار3

روزی ملانصرالدین از راهی می گذشت. درختی پیدا کرد و زیر سایه آن کمی خوابید.

ناغافل دزدی آمد و خرش را دزدید. ملا وقتی از خواب بیدار شد و دید خرش نیست، خورجینش را برداشت و به راه خودش ادامه داد تا اینکه چشمش به خر دیگری افتاد که بدون صاحب بود.

آن را گرفت و کوله بارش را روی آن گذاشت و به راه خود ادامه داد و با خودش گفت: خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری.

چند روز بعد صاحب خر پیدا شد و گفت: این خر مال من است.

ملانصرالدین هم زیر بار نمی رفت و می گفت مال من است.

صاحب خر پرسید: خر تو نر بود یا ماده؟ ملا گفت: نر.

صاحب خر گفت: این خر ماده است. ملانصرالدین هم جواب داد: اما خر من، خر نامردی بود!.

 

☺☺☺☺☺☺

 

ﻣﺮﺑﯽ ﻣﻬﺪ ﮐﻮﺩﮎ : ﮐﺴﺮﯼ ﺟﺎﻥ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﺑﻠﺪﯼ ؟

 ﮐﺴﺮﯼ : ﺁﺭﻩ ! ﺩﺍﯾﯽ ﺁﺭﻣﯿﻦﻡ ﻳﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﻩ !

 ﻣﺮﺑﻲ : ﺁﻓﺮﻳﻦ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻭ ﺩﺍﻳﻲ ﺁﺭﻣﯿﻦﺕ !

 ... ... ...

 ﺧﻮﺏ ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﻴﻨﻢ، ﺑﻌﺪ ﭘﻨﺞ ﭼﻴﻪ؟

 ﮐﺴﺮﯼ : ﺷﻴﺶ !

 ﻣﺮﺑﻲ : ﺁﻓﺮﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰﻡ، ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﺑﻌﺪ ﻫﻔﺖ ﭼﻴﻪ؟

 ﮐﺴﺮﯼ : ﻫﺸﺖ !

 ﻣﺮﺑﻲ : ﺁﺍﺍﻓﺮﻳﻦ! ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﺑﻌﺪ ﺩﻩ ﭼﻴﻪ؟

 ﮐﺴﺮﯼ : ﺳﺮﺑﺎﺯ !!!

 ﻣﺮﺑﯽ : ﺑﻌﺪﺵ ؟

 ﮐﺴﺮﯼ : ﺑﯽ ﺑﯽ !!!

 ﻣﺮﺑﯽ : ﺑﻌﺪﺵ

 ﮐﺴﺮﯼ : ﺷﺎﻩ !!

 استاد : >:-O

 کسری : :-)

 

☺☺☺☺☺☺

 

یه بار بابام گفت برو چایی بریز، منم گفتم تو نزدیکتری به آشپزخونه تو برو بریز بیار بخوریم!

پا شد رفت اون سر پذیرایی نشست گفت حالا تو نزدیک تری، تو برو بریز بیار بخوریم...

 

☺☺☺☺☺☺

 

مخاطب خاص من *توجه * توجه * 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

. یعنی انقدر دوست داری مخاطب خاص من بشی ؟؟؟؟!!!

 

☺☺☺☺☺☺

 

دستمال کاغذی به اشک گفت:

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

نه واقعا الان اومدی ببینی دستمال کاغذی به اشک چی گفته؟؟؟؟نه ینی واقعا دستمال کاغذی حرف میزنه؟اونم با اشک؟؟؟؟؟ینییییییییی همییییییییی خاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااک تو سرت...هم سنای تو الان دارن اورانیوم غنی میکنن اونوقت تو اومدی ببینی دستمال کاغذی چی گفته؟؟؟؟حتما دانشجو هم هستی؟؟؟؟؟قیافششششووووو!!!!  

 

☺☺☺☺☺☺

 

خواهرزادم بام قهر کرده بود منم رفتم پیشش خودمو لوس کنم

گفتم خالتو چندتا دوس داری؟

برگشته میگه آخه خاله تو اگه دوست داشتنی بودی که الان اینجا نبودی

الان نشسته بودی خونه شوهرت داشتی جورابشو میشستی!

خدایی ما بچه بودیم اینام بچن...

 

☺☺☺☺☺☺

 

یاروتو هواپیما کنار تیمسارى میشینه میکه: آقا سربازى؟ تیمساره میبینه آدم ساده ایه میگه: بله... یارو میگه مرض داری لباس تیمسار پوشیدى؟

 

☺☺☺☺☺☺

 

ﺗﻮ ﯾﻪ ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ

ﺳﯿﺎ ...............

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺭﺳﯿﺪﻥ !!!!

ﯾﻪ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎﺋﯽ، ﯾﻪ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻭ ﯾﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ !!!!!!

ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﯾﻨﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺪﻭﻡ ﯾﻪ ﺗﻔﻨﮓ

ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻦ :

ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﺑﺮﯾﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ

ﻭﻫﻤﺴﺮﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ !!!

ﻣﺮﺩ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎﺋﯽ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﻭ

ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﮑﻨﻢ !!!

ﻣﺮﺩ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ

ﻭﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﻭ ﺑﮑﻨﻢ !!!

ﻣﺮﺩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﺮ

ﺻﺪﺍ ﻭ ﺟﯿﻎ ﻭ ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ !!!

ﮔﻔﺘﻦ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ؟؟؟

ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻗﻼﺑﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ

ﺻﻨﺪﻟﯽ ﮐﺸﺘﻤﺶ

 

☺☺☺☺☺☺

 

دلم میخواد راننده ماشین پلیس باشم بلندگودستم بگیرم بگم :راننده پژوحرکت کن! مگان :سرت روبندازپایین مگه خودت خواهرمادرنداری!؟ ماکسیمای مشکی :شیطون، دخترای خشکلی سوارکردی! پژو۲۰۶صندوق دار :اهنگت قدیمیه عوضش کن! بنزمشکی :بننننننننزمشکی :فخرمیفروشی؟! بزن بغل

 

☺☺☺☺☺☺

 

به گودزیلامون میگم تو چشام زول بزن.

برگشته میگه :خیلی خوشگلی؟

اصلا تخریب روحیه شدم. :' (



موضوعات مرتبط: جوکاس ام اس

برچسب‌ها: مطالب باحال و خنده دار ,جک ,جوک ,
[ دو شنبه 23 تير 1393 ] [ 2:52 AM ] [ Dash Reza ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 44 صفحه بعد